چارلی چاپلین؛ طنزپردازی که او را به نیکویی میشناسیم و از تاثیرش در عالم سینما و کلانتر از آن در «فرهنگ» باخبریم، «در باب حکمت زندگی» نوشتهی آرتور شوپنهاور را در بین کتابهای مورد علاقهاش داشته و به گفتهی خودش این کتاب را بارها خوانده است.
«آرتور شوپنهاور» ـــ فیلسوف آلمانی که از ۲۲ فوریهی ۱۷۸۸ تا ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ زندگی کرد، اگرچه همعصر ما نبود، اما اندیشههایاش اتفاقا به دردِ روزگار ما میخورند. او شاید به فیلسوفی «تلخکام» معروف باشد، اما دستکم تجربهی چاپلین به ما ثابت میکند که: میشود فلسفهی شوپنهاور را بارها خواند، ذهن را با فلسفهی او پرورش داد و در آخر… جهانی را با کمدیهایی عمیق و فکرشده خنداند. نه اینکه دلیل جهانیبودن چاپلین این باشد که شوپنهاور میخوانده، بلکه مثال نقضی است در تایید اینکه: اگر شوپنهاور به جهان و به زندگی خوشبین نیست، اتفاقا باید درک او را جدی گرفت، فلسفهاش را با ذهن باز خواند، ذهن را منتقد بار آورد و بر خوبیهای اندیشهی او تمرکز کرد.
بسیاری توصیه میکنند که: «کتابهای عامهپسند بخوان!»، اما کتابخوان باور دارد که «فرصت ما در این زندگی خیلی کمتر از آن است که به شنیدن، خواندن و تماشای عامهپسندها بگذرد». و خوشبختانه در روزگار غلطِ ما، این دست محصولات فراوان اند و عرضهکنندگان شایستهتری هم دارند ـــ که این ژانر را بهتر میشناسند. پس کتابخوان همچنان بر «اهمیت چیزی که میشنویم» تاکید میکند و از این اصل اساسی خود کوتاه نخواهد آمد.
با این مقدمه اعلام میکنم که «در بابِ حکمت زندگی» با همهی زیباییها و اهمیتاش، کتابِ سادهای نیست و شنیدناش «حوصله و پیگیری» میطلبد. اما تضمین میکنم که شنیدن این کتاب و آشنایی جدیتر با «شوپنهاور» میتواند تغییرات جدیای در نگاه ما به «زندگی» ایجاد کند.
این فصل کتابخوان را با مقدمهای دربارهی شوپنهاور و کتابِ «در باب حکمت زندگی»، از همین سهشنبه شروع میکنم.
وعدهی ما سهشنبه یکم آبان ۹۷ راس ساعت ۹ شب به وقتِ تهران.